برای اینکه بخواهید پروژه های درسی خود را انجام دهید که در ضمینه مکانیک است میتوانید با ما مشورت کنید.


عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



به وبلاگ من خوش آمدید

نظرتون درمورد وب سایت من چیه ؟

red تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان تنهام مثل تو و آدرس bia2loveman.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 8
بازدید ماه : 80
بازدید کل : 79994
تعداد مطالب : 45
تعداد نظرات : 59
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


Online
if(navigator.appName == "Microsoft Internet Explorer") { document.write('');return true;}document.write(''); return false; } User

آمار مطالب

:: کل مطالب : 45
:: کل نظرات : 59

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 6
:: باردید دیروز : 1
:: بازدید هفته : 8
:: بازدید ماه : 80
:: بازدید سال : 4749
:: بازدید کلی : 79994

RSS

Powered By
loxblog.Com

تبلیغات
به تعدادی همکار برای نویسندگی (قصه . مطالب عاشقانه و ...) و ساخت عکس مسلط به فتو شاپ نیازمندیم .
دو دوست صمیمی
دو شنبه 7 اسفند 1391 ساعت 21:28 | بازدید : 553 | نوشته ‌شده به دست تندر | ( نظرات )
دو‌ دوست ‌صميمي :احمد و محمود دو دوست صميمي بودند كه در دهكده‌اي دور از شهر زندگي مي‌كردند. اين دو پسربچه همسايه ديوار به ديوارند و خانواده‌شان به كشاورزي مشغول بودند. پدر احمد آرزو داشت كه پسرش دكتر شود تا به مردم ده خدمت كند و مادر محمود دعا مي‌كرد كه پسرش مهندس شود تا خانه‌هاي ده را محكم و قشنگ بسازد. روز اول مهر بود و قرار شد كه اين دو دوست صميمي به مدرسه بروند خيلي خوشحال شدند. هر دو كتاب‌هايشان را جلد كردند و قلم و دفترچه فراهم كردند تا درس معلم را خوب ياد بگيرند و قبول شوند و اتفاقا هر سال جزو شاگردان اول و نمونه بودند. احمد كه پدرش از بيماري مرموزي رنج مي‌برد دلش مي‌خواست زودتر بزرگ شود و به آرزوي پدرش جامه عمل بپوشاند و به مردم ده خدمت كند زيرا دهي كه احمد و محمود در آنجا زندگي مي‌كردند، دكتر نداشت و آنها اگر كوچك ‌ترين ناراحتي پيدا مي‌كردند بايد يك فاصله طولاني تا ده ديگر را كه دكتر داشت طي كنند. هنوز چند ماهي از رفتن احمد و محمود به مدرسه نگذشته بود كه بيماري پدر احمد بدتر شد و متاسفانه يك روز صبح كه احمد آماده رفتن به مدرسه شده بود متوجه شد كه پدرش مرده است. احمد پس از مرگ پدرش بسيار گريه كرد از طرفي او ديگر نمي‌توانست اين روزها به مدرسه برود و درس بخواند چون با همان سن كم بايد در كشاورزي به مادرش كمك مي‌كرد تا بتواند زندگي خواهر و مادر خود را تامين نمايد. محمود كه دوست خوبي براي احمد بود وقتي متوجه جريان شد با معلم او صحبت كرد و معلم هم ماجرا را براي مدير مدرسه تعريف كرد و قرار شد كه معلم مهربان شب‌ها به احمد درس بدهد تا او بتواند هم كار كند و هم درس بخواند. بله بچه‌هاي خوب احمد روزها كار مي‌كرد و شب‌ها درس مي‌خواند و هرسال هم قبول مي‌شد و در اين راه محمود به احمد كمك مي‌كرد و هر چه ياد گرفته بود به او مي‌آموخت. بچه‌هاي خوب خلاصه ماجراي احمد و محمود به اينجا ختم مي‌شود كه پس از طي ساليان دراز احمد بر اثر تلاش و كوشش دكتر شد و به خدمت مردم ده پرداخت و محمود هم همان طور كه آرزو مي‌كرد مهندس شد و به آباد كردن ده كوچكشان پرداخت. شما هم يادتان باشد كه در سايه تلاش و كوشش هم مي‌توان درس خواند و هم كار كرد تا بتوانيم در آينده به كشورمان خدمت كنيم. همان طور كه احمد و محمود خدمت كردند و حالا خوشبخت هستند.
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تنهایی
یک شنبه 22 بهمن 1391 ساعت 11:31 | بازدید : 581 | نوشته ‌شده به دست تندر | ( نظرات )
زندگی عمریست که اجل در پی آن می تازد هرکس غم بیهوده خورد می بازد نگران نیستم که نیایی، می ترسم که بیایی و نگران نبودن من نباشی. در رویاهای کودکانه آموختم به چیزی که به من تعلق ندارد فکر نکنم اما ناگهان او همه ی فکرم شد. رفتم، مرا ببخش و مگو او وفا نـــداشت راهی به جز گریز برایم نمانده بود این عشق آتشین پـر از درد و بی امـید در وادی گناه و جنونم کشانده بود به خدا در دل و جانم نیست هیچ جز حسرت دیدارش سوختم از غم و کی باشد غــم مــن مــایـه آزارش؟ آفتاب را به تو نمی دهم تا خرده خرده بشکافی اش و از آن هزار ستاره بسازی عشق که با اشک های چشم شستشو شود همیشه پاکیزه و تمیز و زیبا خواهد ماند ماهی به آب گفت : تو نمیتونی اشکای منو ببینی , چون من توی آبم.. آب جواب داد اما من میتونم اشکای تو رو احساس کنم چون تو توی قلب منی قاصدک حرف دلم را تو فقط می دانی; نامه عاشقیم را تو فقط می خوانی; قاصدک هیچ کس با من نیست ; همه رفتند, تو چرا می مانی؟؟ بی بی ها هم روزی نی نی بودند که گذشت زمان موجب جابجایی نقطه هایشان شد آوای دل عاشقان را عاشقان دانند و بس
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
اس ام اس جدید
یک شنبه 22 بهمن 1391 ساعت 11:26 | بازدید : 682 | نوشته ‌شده به دست تندر | ( نظرات )
مشکلی که با پول حل شود، مشکل نیست هزینه است! * * * * * * * * * * اگر کاری که می‌کنی٬ هوشمندانه باشد٬ هیچ اشکالی ندارد که تو را احمق بدانند... * * * * * * * * * * زندگی دو چهره بیشتر نداره یا به بازیت میگیره یا به بازیش میگیری انتخاب با توست * * * * * * * * * * از زندگی هر انچه لیاقتش را د اریم به ما میرسد نه انچه که ارزویش را داریم * * * * * * * * * * زندگی را دور بزن و آن گاه که بر تارک بلند ترین قله ها رسیدی، لبخند خود را نثار تمام سنگریزه هایی کن که پایت را خراشیدند. * * * * * * * * * * ساده ترین کار جهان این است که خود باشی و دشوارترین کارجهان این است که کسی باشی که دیگران می خواهند. * * * * * * * * * * به اخرش فکر نکن بگذار عشق خودش حرف اخر را بزند * * * * * * * * * * کسانی که به انتظار زمان نشسته اند آنرا از دست داده اند! * * * * * * * * * * در زندگی از تصور مصیبت های بیشماری رنج بردم که هرگز اتفاق نیفتادند * * * * * * * * * * مشکلی که با پول حل شود، مشکل نیست هزینه است! * * * * * * * * * * بهترین اشخاص، کسانى هستند که اگر از آن ها تعریف کردید، خجل شوند و اگر بد گفتید، سکوت کنند."جبران خلیل جبران" * * * * * * * * * * بخندیم ، امّا سرمایه خنده ما، گریه دیگران نباشد استاد محمد تقی جعفری * * * * * * * * * * آنان که برای با هم بودن نیاز به دلیل مادی دارند. مدتها پیش عشق را در خود کشته اند. عشق جهان را می سازد نه جهان عشق را.(آرش.ا.ب) * * * * * * * * * * اینجا چشم انداز باز است و جان بر بلندا! اما انسانهایی خلاف این وضعیت هم هستند که آنها هم بر بلندی اند و چشم اندازی باز دارند، اما به پایین می نگرند.((نیچه)) * * * * * * * * * * تاریخ یک ماشین خودکار و بی راننده نیست و به تنهایی استقلال ندارد، بلکه تاریخ همان خواهد شد که ما می خواهیم.((ژان پل سارتر)) * * * * * * * * * * بشر به خوشبختی خیلی زود عادت میکند و چون خیلی زود عادت میکند خیلی زود هم فراموش میکند که خوشبخت است
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
یک شنبه 22 بهمن 1391 ساعت 11:24 | بازدید : 848 | نوشته ‌شده به دست تندر | ( نظرات )
تقدیم به عزیزترین کسم تنهایی در سکوت تنهاییم فکرم در کوچه پس کوچه های خاطره گم شد . به دنبال خاطرات تلخ و شیرین گذشته خاطراتی که بدون آنکه مجالی دهد عشق را تحت تکلم خویش در آورده است . در این سکوت مانده ام چه بگویم بغض زبانم را چون بار گناهانم سنگین کرده و قدرت تکلم را از من ربوده است . آری دوست عزیز: صحبت از پژمردن یک برگ نیست . آنان که در هر گوشه ای در این شهر خراب آباد پنهان شده اند تا با دشنه ای خونین به قلب ما بکوبند . آری آنان دشمن انسانیت هستند . آنان که نان میخورند و سفره را پاره پاره میکنند نمک را میخورند و نمکدان را میشکنند . آری آنان گرگانی هستند در آستین میش . نمیدانم فانوس داغتان را بر ورق کدام ستاره بیاویزم . نمیدانم شرح فراغتان را بر سر کدام کلام بنشانم که واژه هایم خسته اند نمیدانم بر سر کدام کوچه ی بی سامانی نوحه غم بخوانم که واژه هایم خسته اند . بر هر مژه آویختم از اشک چراغی تا گم نکند غم ره کاشانه ما را
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
شعر در مورد محرم
سه شنبه 23 آبان 1391 ساعت 11:58 | بازدید : 867 | نوشته ‌شده به دست تندر | ( نظرات )

سلام من به محرم، محرم گل زهرا*به لطمه هاي ملائک به ماتم گل زهرا

سلام من به محرم به تشنگی عجیبش*به بوي سیب زمینِ غم و حسین غریبش

سلام من به محرم به غصه و غم مهدي*به چشم کاسه ي خون وبه شال ماتم مهدي

سلام من به محرم به کربلا و جلالش*به لحظه هاي پرازحزن غرق درد و ملامش

سلام من به محرم به حال خسته زینب*به بی نهایت داغ دل شکسته زینب

سلام من به محرم به دست ومشک ابوالفضل*به نا امیدي سقا به سوز اشک ابوالفضل

سلام من به محرم به قد و قا مت اکبر*به کام خشک اذان گوي زیر نیزه و خنجر

سلام من به محرم به دست و با زوي قاسم*به شوق شهد شهادت حناي گیسوي قاسم

سلام من به محرم به گاهواره ي اصغر*به اشک خجلت شاه و گلوي پاره ي اصغر

سلام من به محرم به اضطراب سکینه*به آن ملیکه، که رویش ندیده چشم مدینه

سلام من به محرم به عا شقی زهیرش*به باز گشتن حر و عروج ختم به خیرش

سلام من به محرم به مسلم و به حبیبش*به رو سپیدي جون و به بوي عطر عجیبش

سلام من به محرم به زنگ محمل زینب*به پاره، پاره تن بی سر مقابل زینب

سلام من به محرم به شور و حال عیانش*سلام من به حسین و به اشک سینه زنانش


|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
لیلی، پروانه خدا
سه شنبه 2 آبان 1391 ساعت 15:16 | بازدید : 722 | نوشته ‌شده به دست تندر | ( نظرات )
شمع بود، اما کوچک بود. نور هم داشت اما کم بود. شمعی که کوچک بود و کم، برای سوختن پروانه بس بود. مردم گفتند: شمع عشق است و پروانه عاشق. و زمین پر از شمع و پروانه شد. پروانه ها سوختند و شمع ها تمام شدند. خدا گفت: شمعی باید دور، شمعی که نسوزد، شمعی که بماند. پروانه ای که به شمع نزدیک می سوزد، عاشق نیست. شب بود، خدا شمع روشن کرد. شمع خدا ماه بود. شمع خدا دور بود. شمع خدا پروانه می خواست. لیلی، پروانه اش شد. بال پروانه های کوچک زود می سوزد، زیرا شمع ها، زیادی نزدیکند. بال لیلی هرگز نمی سوزد. لیلی پروانه شمع خداست. شمع خدا ماه است. ماه روشن است؛ اما نمی سوزد. لیلی تا ابد زیر خنکای شمع خدا می رقصد.
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
امروز روز بازگشایی مدارس
شنبه 1 مهر 1391 ساعت 10:13 | بازدید : 735 | نوشته ‌شده به دست تندر | ( نظرات )
امروز هم که کلاس اولی ها برای اولین بار میرن سر کلاس روز قشنگ و به یاد ماندنی است . یادش بخیر برای اولین بار که میخواستم برم مدرسه یادمه دم در مدرسه برامون اسفند دود میکردند و یه شاخه گل هم بهمون میدادن یادمه من روز اول که رفتم به مدرسه و وقتی مادرم دستهای منو گرفت و منو به مدرسه برد و میخواست تنهمام بذاره تا ما بریم سر کلاس کلی گریه کردم که در همون حال داشتن ازمون عکس میگرفتن که یه دفعه یه خانومی اومد و بهم گفت چرا گریه میکنی و تو باید خوشحال باشی که اومدی مدرسه و این جا دوست های زیادی رو پیدا میکنی . یادش بخیر چه شیطنت هایی که نمیکردیم و چه تنبیه هایی که نمی شدیم . زنگ های تفریح که به این ور و ان ور می دویدیم . سرهایمان که باید با نمره ی 4 از ته زده می شد و اگر هم نمی زدیم خوراک قیچی ای میشد که یک چهار راه از اون بسازند و سوژه ی دیگران میشدیم . خط ونشان هایی که برای هم در زنگ های اخر میکشیدیم و بعد یادمان میرفت و اگر ما خطا کار بودیم فرار را بر قرار ترجیح می دادیم یک پا داشتیم 4 تای دیگر هم قرض میکردیم و فرار........ شما هم حتما روز اولی که به مدرسه رفتید رو یادتون میاد که چه روز پر خاطره ای بوده . یادش بخیر یادش بخیر باز امد بوی ماه مدرسه بوی شادی های راه مدرسه
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
اگه های مشهور و راه حل ان ها
شنبه 1 مهر 1391 ساعت 10:11 | بازدید : 824 | نوشته ‌شده به دست تندر | ( نظرات )

 

تحملم یه حدی داره

 


اگه يه بار همه 20واحد رو توي يه ترم افتادين ! بي خيالش

اگه شما رو با نمره 11.99مشروط كردن !خوب شده ديگه

اگه استاد مي خواد به جاي آقا بهتون بگه خانوم !بگه

اگه يه دفعه هارد 60گيگابايت شما هاپولي هاپو شده!پيش مياد ديگه

اگه پرسپوليس قراره از پيكان ببازه !ببازه

اگه سر مراسم خواستگاري،همونجا،عروس خانوم گفت نه! ايشاالله خوشبخت بشه

اگه آمريكا يه موشك اتمي تنظيم كرده درست روي خونه شما !مسئله اي نيست

اگه صبح اول مهر بجاي ساعت 6،ساعت 7 رفتين سر كار !دقيقا" رفتين سر كار

اگه كفشي رو كه امروز واكس زدين رو همه لگد مي كنن !تعجبي نداره

اگه درست شب امتحان بعد از مدتها به عروسي دعوت شدين !مباركه،عروسي رو كه نمي شه نرفت

اگه گار شما به جايي رسيده كه خودتون به خودتون ايميل مي زنين !اينجوري هم يه صفايي داره

اگه توي انتخاب واحد به شما 13واحد بيشتر نرسيده !حتما حكمتي توي اون بوده

اگه بعد از 3ساعت چت كردن يادتون اومد كه با اينترنت ساعت 500تومن ووصل شده بودين !مهم نيست

اگه شمعهاي كيك تولد شما رو بقيه فوت كردن !لبخند بزنين

اگه ماشينتون جلوي يه مدرسه دخترونه پنچر شد و شما پنچر گيري بلد نبودين !خودتون رو نبازين

اگه در حال فرستادن قلب و بوسه با مسنجر متوجه شدين يكي پشت سرتون وايساده !عيبي نداره بابا

اگه بغل دستي شما سر كلاس كه اتفاقا" كنار شما رديف اول نشسته انگشتش رو تا مچ توي دماغش فرو كرد،شش دور بپيچوند، بعد با يه حالت دوراني بيرون آورد،خوب بهش نگاه كرد و بعد خيلي آروم زير ميز كلاس دستش رو پاك كرد !نه !اين يكي رو شرمنده . آدميزاد هم يه تحملي داره


|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
امروزم رو به تو سپردم خدا
شنبه 1 مهر 1391 ساعت 10:0 | بازدید : 779 | نوشته ‌شده به دست تندر | ( نظرات )

سلام به دوستان خودم این چند روزی که در خدمتتون نبودم رفته بودم مشهد جای همتون خالی برای همتون هم دعا

کردم حالا هم اومدم تا با مطالب جدید و اموزنده در خدمتتون باشم.


|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
گفتگو پسرها با هم
دو شنبه 20 شهريور 1391 ساعت 19:57 | بازدید : 791 | نوشته ‌شده به دست تندر | ( نظرات )
وقتي پسرا دور هم خلوت ميکنند چي ميگن؟؟ 1- بدبخت حسين دلت بسوزه همون دختري که به تو پا نميداد من رفتم شمارشو گرفتم 2- واي پسر ! اين دختره دانشجو که توي کلاس ماست رو ديدين عجب هيكلي داره ! 3- من بدجوري عاشقش شدم . اگه اين خوشکله با من دوست بشه من همه ي دوست دخترهام رو کنار ميگذارم . 4- ...ها ! حوصله مون سر رفت ! دو تا ...شعر بگين تا بخنديم ! 5- يک سي دي توپسي گيرم اومده که خيي باحاله . جديدترين شوي جني فر لوپر و شکيراست . 6- بچه ها اين دختره رو ديدين که مانتو صورتي ميپوشه و يه عينک آفتابي هم ميزنه . وقتي هم که توي دانشگاه را ميره هيچکي رو تحويل نميگيره . بايد حالشو بگيريم ....بهش! 7- ما اينيم ديگه بالاخره شماره رو داديم به دختره فقط دنبال خونه خالي ميگرديم . 8- بچه ها من ميخونم شماها دست بزنيد ... توي کوچمون دختره قد بلنده ... 9- بر و بچ جاتون خالي امروز رفتيم کافي نت يه رومي رو به گند کشيديم 10-ديشب جاتون خالي.مامانم اينا نبودن يه غذاي توپ!!! درست كردم. فقط يه كم زيادي رو گاز موند كه اونم مهم نيست.نميدونيد ته ديگ تخم مرغ چه خوشمزه هست!
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

تعداد صفحات : 5


<-Text1-><-Text2->